فعلی را اسنادی می گویند که از تساوی دو اسم ( درهمه شکل) یا یک اسم و یک شبه اسم ( مانند از تهران بمعنی تهرانی ) خبر میدهد . اسناد بردونوع است : ۱ تساوی ۲ برقراری تساوی --تساوی فعل صرفا خبر از تساوی مسند و مسند الیه خبر میدهد مر او را تو با ما به صحرا فرست که صحرا کنون جنّت دیگر است (فردوسی) صحرا = جنت دیگر . کدام افعال بکار میروند : --افعال با مصادر "بودن/استن/باشیدن" که امروزه یک خانواده فعلی محسوب میشوند دارای دو معنی عمده هستند : ۱ وجود ۲ اسناد معنی وجودی آنها در اسناد بیکاربرد است زیرا از تساوی خبر نمیدهد  مثلا : اگر شوخ بر جامه من بود چه باشد دلم هست از  طمع پاک (منوچهری ) شوخ # بر جامه من بود به معنی وجود دارد است . اما دلم = پاک بودن : گذشته : بودم/بودی/بود/بودیم/بودید/بودند حال: بُوَم/بوی/بود/بویم/بوید/بوند امر : بو اسم مصدر : بوش آینده :خواهد بود دعایی : باد /بادا/ مبادا حالت خاص : بو ( مخفف بود ، باشد ، بودم ، باشم ) تمام کاربردهای مضارع آن منسوخ گشته باشیدن: گذشته : باشید حال: باشد آینده : خواهد باشید امر : باش تمام کاربردهای ماضی آن و آینده منسوخ شده هستن/استن ماضی : هست مصارع: ءه آینده :؟ امر: ؟ * کاربرد های ماضی آن جای مصارع آنرا گرفته و لی کاربرد های مضارع آن برخلاف باور عامه منسوخ نشده بلکه دچار تطور تلفظ شده : هوا گرم ءَه پس از حذف همزه بصورت هوا گرمَه درمیآید که در محاوره و فارسی نو (-َه) به (-ِ) و های غیرملفوظ تبدیل میشود .و همچنینست : من مهندسم (من مهندس ءم) تو مهربانی (تو مهربان ءی) او عزیزه (او عزیز ءه )صورت اخیر جز در محاوره بی کاربرد است . * شناسه ( د غایب مفرد) در محاوره به های غیرملفوظ تبدیل میشود ( میبیند _ میبینه)  *بن مضارع استن (ءَه) برخلاف باور عامه وجود دارد و در " تو معلمی " شناسه "ی" مخفف فعل  نیست . این به قیاس بدست میآید : رستن- ره جستن- جه استن- ءه ۲ برقراری تساوی درین حال بین مسند و مسند الیه تساوی نیست بلکه فعل یا خبر از برقرای تساوی میدهد یا بین آنها تساوی برقرار میکند حالت اول : به آن صیرورت یا حرکت میگویند : آمد بهار ونوبت سرما شد وین سالخورده گیتی برنا شد .(ناصرخسرو) گیتی --> برنا   و بعد از رخداد فعل گیتی = برنا برای این معنی افعال "گشتن شدن آمدن گردیدن و در لهجات خراسان رفتن "  بشرط این معنی آمده اند : جهان را بخوبی من آراستم چنان گشت گیتی که من خواستم (فردوسی) گیتی = چنان که من خواستم *هرفعلی که در معنای اینها هم باشد اسنادی است : ماندن : پزشکان بماندند حیران درین مگر فیلسوفی ز یونان زمین (سعدی) سیه چرده ای را کسی زشت خواند جوابی بگفتش که حیران بماند (همو) حالت دوم که به آن تصییر یا تحریک میگویند: درین کاربرد تساوی را فعل به همراه فاعلش برقرار میکند و امر از جانب فاعل بر مفعول ( مسندالیه سابق ) صورت میدهد و آنرا به سمت مسند حرکت میدهد درین کاربرد "گرداندن ساختن کردن و هرفعل با معنی آنها بکار میآید " مثال : خطیب اندرین ی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف گردانیدی(سعدی) اسناد در موارد زیر هم هست  پرواز آسانم مینمود ( خود را آسان نمایش میداد ) در عربی  دوحالت (تساوی و صیرورت) از افعال ناقصه یا جمله اسمیه بهره میبرند : کان زید قائما زید قائم صار النار باردا اصبح الیل طویلا امسی عمرو ضاحکا لیس للانسان الا ما سعی (قران کریم) گاهی فعل معنای صیرورت دارد : طال الرجل یا در فارسی : لباس خشکید (لباس خشک شد )


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها